امام زین العابدین (ع) فرمود: اسماء به من گفت:
نزد جدتان فاطمه بودم او گردنبندی بر گردن آویخته بود که شوهرش علی بن ابیطالب از سهم غنایم جنگی خویش تهیه کرده بود.....
وقتی پیامبر به خانه وی آمد و چشمش به آن افتاد فرمود
امام زین العابدین (ع) فرمود: اسماء به من گفت:
نزد جدتان فاطمه بودم او گردنبندی بر گردن آویخته بود که شوهرش علی بن ابیطالب از سهم غنایم جنگی خویش تهیه کرده بود.....
وقتی پیامبر به خانه وی آمد و چشمش به آن افتاد فرمود
روزى فرزندان حضرت فاطمه علیها السلام جد بزرگوارشان را جلوى درب منزل دیدند....
....به سوى پیامبر (صلى الله علیه وآله) شتافتند و بر روى دوش رسول خدا جاى گرفتند و عرض کردند:
یا رسول الله! گرسنه ایم، به مادرمان بگو قرص نانى به ما بدهد تا رفع گرسنگى نمائیم....
رسول خدا (صلى الله علیه وآله) فرمود:
اگر حُسن و نیکویى در قالب یک شخص و یک چهره در مى آمد آن شخص فاطمه بود، بلکه فاطمه از آن هم بزرگتر بود، مطمئنا دختر من فاطمه بهترین افراد روى زمین از نظر شخصیت، شرافت و کرامت است....
حضرت علی وارد خانه شدند و دیگی روی آتش بود و امام حسن و حسین در کنار مادرشان گریه می کردنند؛ به حضرت فرمود : اینها از گرسنگی گریه میکنند...
حضرت امیر فرمود: پس در دیگ چیست ؟
حضرت زهرا: در دیگ، تنها آب است که براى دل خوشى فرزندانم بر سر آتش نهاده ام!