قرار بود فردا بریم مهمونی خونه ی عمه ام ، فردا که شد رفتیم اونجا ولی زمانی که رسیدیم ، دیدم که عمه و دائیم که زن و شوهر هستند ، دارن تو اتاق نمازشونو می خونن ،