گله گوسفندی را دیدم که در چراگاه بودند اما این گوسفندان با اینکه می دانستند که چه باید بخورند و چه برایشان خوب است، در عین حال هر کدام به طرفی می رفت و انگار هر کدام از آن ها به دنبال آنچه برای خود مفید می دید، حرکت می کرد و توجهی به دیگران نداشت و پراکنده شدند؛ که البته در این صورت بیشتر در معرض حمله گرگ ها قرار خواهند داشت و بیشتر خطر تهدیدشان می کرد؛ اما یک لحظه دیدم که چوپان که به مصالح همه گوسفندان آگاه بود آمد، همه آن ها را جمع نمود و پراکندگی آن ها را به جمع متحد تبدیل کرد و همه را با هم به مکانی که برای همه مفید بود می برد و با توجه به دانسته ها و تجارب خود آن ها را از آن چه برایشان مضر است دور می کرد و به آن نزدیکشان نمی کرد.

از این قضیه دریافتم که هر گاه افراد جامعه، پراکنده باشند و به دنبال مصلحت شخصی خود بروند و هم بیشتر در معرض خطر هستند و هم خطر زیادی آن ها را تهدید می کند؛ اما اگر از پراکندگی به یک جمع متحد تبدیل شوند و به سخن یک رهبر که دارای دانسته های گسترده و تجارب فراوان و البته دلسوز و خواهان موفقیت آن ها باشد، در این صورت اگر از او پیروی شود، همگان به موفقیت خواهند رسید و در غیر این صورت به سرعت مورد هجوم دشمنان قرار می گیرند.