فقیر بود و ژنده پوش . خواست وارد مجلس یکی از بزرگانی شود که جهان به مثال او ندیده و نخواهد دید ، یه نگاهی کرد ، دید که دور تا دورش آدم نشسته ، اومد و کنار یک پولدار نشست .
همین که نشست اون پولدار لباسشو جمع کرد ، اون بزرگ داش نگاهشون میکرد .
فقیر بود و ژنده پوش . خواست وارد مجلس یکی از بزرگانی شود که جهان به مثال او ندیده و نخواهد دید ، یه نگاهی کرد ، دید که دور تا دورش آدم نشسته ، اومد و کنار یک پولدار نشست .
همین که نشست اون پولدار لباسشو جمع کرد ، اون بزرگ داش نگاهشون میکرد .
با هم شراکت داشتد توی یک مغازه ی خرازی و بسیار با هم دوست و صمیمی که ضرب المثل شده بودند در رفاقت . هر دوشون از بزرگان دو جریان فکری بودند که با هم سنخیتی نداشتند ولی اونچیزی که بیشتر موجب تعجب بود اینکه هیچ گاه با هم درگیری لفظی پیدا نکردند .