فقیر بود و ژنده پوش . خواست وارد مجلس یکی از بزرگانی شود که جهان به مثال او ندیده و نخواهد دید ، یه نگاهی کرد ، دید که دور تا دورش آدم نشسته ، اومد و کنار یک پولدار نشست .
همین که نشست اون پولدار لباسشو جمع کرد ، اون بزرگ داش نگاهشون میکرد .
به پولدار گفت: ترسیدی فقیر شی؟
....نه
گفت : ترسیدی ثروتت به اون برسه؟
نه ...نه...
پس چرا چنین کاری رو انجام دادی؟
.... یک همنشینی به نام شیطان دارم ، خوب رو برام بد میکنه و بد رو خوب...من اشتباه کردم و حاضرم نصف دارایی خودمو بهش بدم .
آن بزرگ رو کرد به فقیر و گفت: قبول می کنی ؟
فقیر: نه ....!!!
پولدار: چرا ؟!؟!
فقیر : میترسم منم به اونچه که بهش مبتلا شدی ، مبتلا شم ...!!!
آن شخص بزرگ که قصه در محضر ایشان رخ داد نبی خاتم صلی الله علیه و اله بودند.
باید بدانیم که :( اشتباه کردم ) را هر کسی جرأت ندارد بر زبان جاری کند و اقرار به خطا از خلق حسن است.
»»» نقل می شود : علامه طباطبائی رحمه الله وقتی چیزی را می دانستند آرام پاسخ را می گفتند ولی زمانی که جواب چیزی را نمی دانستند : با صدای بلند می گفتند : نمی دانم ....فرحمة الله علیه الی یوم الدین
و باید بدانیم که داشتن اخلاق نیکو و انسانیت بر داشتن اموال زیاد أرجحیت دارد و ثروتمند حقیقی کسی که اخلاق نیکو دارد ، چرا که چیزی دارد که در دنیا و اخرت به قیمت بالایی می ارزد.
منبع: قصص الابرار ، الشهید مرتضی المطهری رحمه الله تعالی ، قصه ی ١٥ ، صفحه ی ٣١