گفتم : چرا ازدواج نمی کنی ..؟!
گفت : من خرج خودمو به زور در میارم چه برسه به این که بخوام زن بگیرم !!!
گفتم : این همه ادم فقیر زن گرفتن و هیچ مشکلی پیش نیومد ....!!!
ﻣﺮﺩﯼ ﺑﺎ ﻟﺒﺎﺱ ﻭ ﮐﻔﺸﻬﺎی ﮔﺮﺍﻧﻘﯿﻤﺖ ﺑﻪ ﺩﯾﻮﺍﺭﯼ ﺧﯿﺮﻩ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﻭ می گرﯾﺴﺖ......
.....ﻧﺰﺩﯾﮑﺶ ﺷﺪﻡ ﻭ ﺑﻪ ﻧﻘﻄﻪ ﺍﯼ ﮐﻪ ﺧﯿﺮﻩ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﺑﺎ ﺩﻗﺖ ﻧﮕﺎﻩ ﮐﺮﺩﻡ، ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ :
"ﺍﯾﻦ ﻫﻢ می گذﺭﺩ"
امد و گفت : نصیحتم کن....؟
گفت : عصبانی نشو ....
رفت به سمت قبیله اش ، دید که قبیله اش با قبیله ای دیگر در نزاع است ، سریعا شمشیر حمایل کرد و با قبیله ی خود به صف ایستاد .....
مردی آمد .......و
گفت :
مرا توصیه ای کن ...؟
گفت :
آیا اگر توصیه ای کنم ، ان را می پذیری ؟