حضرت على علیه السلام در شب عروسى، همسر گرامیش حضرت فاطمه علیها السلام را نگران و گریان دید....
پرسید، فاطمه! چرا ناراحتى؟
پاسخ داد: یا على! پیرامون حال و رفتار خویش فکر کردم.....
حضرت على علیه السلام در شب عروسى، همسر گرامیش حضرت فاطمه علیها السلام را نگران و گریان دید....
پرسید، فاطمه! چرا ناراحتى؟
پاسخ داد: یا على! پیرامون حال و رفتار خویش فکر کردم.....
مهریه ی حضرت زهرا علیها السلام :
١- یک زره که به مبلغ چهارصد یا چهارصد و هشتاد یا پانصد درهم ارزش داشت.....
۲- یک دست لباس کتان یمنى.....
۳- یک پوست گوسفند دباغى نشده.....
وقتى که على علیه السلام فاطمه علیها السلام را از رسول خدا خواستگارى کرد، پیامبر مسرور و شادمان شد، تبسم نمود و فرمود: آیا براى این امر چیزى دارى؟
على علیه السلام عرض کرد: پدر و مادرم فداى شما یا رسول الله! ...تمام دارائیم یک شمشیر، یک زره و یک شتر آبکش (یا اسب) است و جز اینها چیزى ندارم....
امام زین العابدین (ع) فرمود: اسماء به من گفت:
نزد جدتان فاطمه بودم او گردنبندی بر گردن آویخته بود که شوهرش علی بن ابیطالب از سهم غنایم جنگی خویش تهیه کرده بود.....
وقتی پیامبر به خانه وی آمد و چشمش به آن افتاد فرمود