همیشه حرفایی می زند که بوی فکر وهابی رو داشتن و من حس می کردم که کم کم داره واقعا متمایل به وهابیت میشه.
گفتم بهش بیا بریم قبرستون.
گفتم نمی رم
گفتم چرا؟
همیشه حرفایی می زند که بوی فکر وهابی رو داشتن و من حس می کردم که کم کم داره واقعا متمایل به وهابیت میشه.
گفتم بهش بیا بریم قبرستون.
گفتم نمی رم
گفتم چرا؟
جمعمون جمع بود و هوا سرد و زمستانی و همه آقای صالحی رو به عنوان یه تایید کننده فکر وهابی می شناختن؛ ایشون کنار بخاری نشسته بود چون خیلی سردش بود؛ وقتی جلسه ای تشکیل شد و گفت واقعا عجیبه که چطور جرات میکنید تا وقتی خدا هست برید از یکی دیگه چیزی بخواید؟! شما مشرکید با این کارتون؟!
ناخودآگاه گفتم: منم تعجب میکنم چطور جرات میکنی وقتی خدا هست از بخاری حرارت می خوای!؟
وقتی با چند نفر از دوستان دور هم بودیم بحث توسل رو مطرح کرد و گفت آخه وقتی خدا هست چرا باید از کس دیگه خواست؟!
گفتم برا منم سواله وقتی خدا هست و روزی رسان هست و روزی دست اونه چرا می ری کار میکنی؟!
وقتی قرآن رو ادن دستش اونو بوسید و احترامش کرد و براش ایستاد!
گفتم تو که همیشه میگفتی تبرک شرکه و چیزی به اسم تبرک جستن مورد قبول نیست، حالا چطور اینطوری قرآن روی قرآن دست می کشی!
یه لحظه سکوت حکم فرما شد و گفت: اشتباه کردم!