امیر و شایان دو دوست بودند ولی بعد از مدتی ارتباطشان با هم شکر آب شد؛ یه روز که با امیر داشتم راه می رفتم، داشتم بهش مى‌گفتم: شایان بهم زنگ زد، که یهو پای امیر خورد به یه چیزی و نزدیک بود بیفته.


امیر گفت: این شایان حتی اسمش برام خیر نمیاره!


گفتم: چرا؟


گفت: همین که اسمشو گفتی نزدیک بود بیفتم!


گفتم: چطور فهمیدی بین این دو ارتباطه؟ تقارن دو چیز که دلیل نمی شه که یکی علت برای دیگری باشه؟! آخه چون تو از شایان خوشت نمیاد، این دلیل نمی شه که هر چی بشه بندازی گردن اون! قرآن می گه: و لایجرمنکم شنئان قوم علی ان لاتعدلوا اعدلوا هو اقرب للتقوی (1): بغض قومی شما را از اجرای عدالت باز ندارد؛ عدالت را اجرا کنید؛ عدالت به تقوا نزدیک تر است.


یهو دیدم امیر رفت توی خودش و گفت: آره درسته، من اشتباه کردم.


پی نوشت:

1) مائده، آیه 8